به نام خدای مهربانی ها
سلام .
اعیاد گذاشته رو تبریک می گم به دوستای عزیزم عید اازّهرا *سشروع امامت حضرت مهدی *عج* . میلاد پیامبر عزیز اسلام حضرت محمد *ص* و امام جعفر صادق*ع*
خوبین ؟
منم اییییییییییییی ... شکر خدا . تقریبا می سوزم و می سازم . اما چه می شه کرد ؟
پارسال همین شب اینجا نبودم . یه جای خوب بودم . با دوستای وبلاگ نویسم رفته بودیم یه جایی که امشب آخرین شبش بود. اون روز تو فکر امروز نبودم اما امروز تو فکر اون روز هستم . دوکوهه آخرین جایی بود که تو اردوی بلاگ تا پلاک 2 رفتیم و شب اونجا بودیم . شب آخر . یادش بخیر . من و سارا و2 تا از دوستای سارا رفتیم دلستر خوردیم تو پادگان دوکوهه . البته حرفم زدیم کلی . از چی بماند!!! همون شب یه عده رفتن گردان تخریب اما یه عده هم رفتن استراحت . منم رفتم استراحت . البته خواب موندم قرار بود برم.....اما نامردا بیدارم نکردن .نامردن دیگه .چون مونث تشریف داشتن .
امسالم خیلی دلم میخواست برم جنوب اما نشد که بشه . نشد دیگه . واجب که نبود . ( اثرات قاطی کردن !!! ) شایدم خوب شد که نشد . الله اعلم . نه قسمت بود نه ... اصلا شاید سال دیگه هم نرفتم . ولی از عمدآ. دوست ندارم برم خوب . امسالم اگر برام جور می شد و خدا مریض عزیزمو خوب می کرد که برم هیچ رغبتی نداشتم که برم . اینجا بودنم واجب بود. اگر تا ترمینال هم میرفتم بر می گشتم خونه. مثل اردوی غرب که شب آخر با ساک بسته زنگ زدم به مسوول بسیج گفتم نمی ام!!! دعا کنید خدا همه ی مریض ها رو شفا بده از جمله عزیز منو . همین بهشت زهرا برای من بسه فعلا . فعلا دلم بیشتر از همه جا نجف رو می خواد .( شما چی؟ برام تو کامنتا بنویسید باشه ؟) بعد کربلا . بعد مدینه بعد بهشت زهرا قطعه 72 تن. یه شهیدی اونجا هست من خیلی دوسش دارم . اما یه کم ناز داره . چند شب پیش بعد از 20 سال و چند روز بعد کلی دعوا و گریه زاری شب اومد تو خوابم . روش خوبیه این گریه و زاری و ... شدن برا شهدا. حتما جواب میده . امتحانش مجانیه فقط باید یه دل شکسته داشته باشی که در پی انتقام و این چیزا نباشه . فقط یه بیست سالی زمان می بره . اما ارزششو داره به نظر من . شایدم این روش برا بقیه زود تر جواب بده هااا. آخه شهدا که پارتی بازی نمی کنن . هر چی طرف بهتر باشه زود تر جواب می گیره به جز مواقع امتحانات !!حالا اگه خواستین بگین اسم اون شهید رو براتون خصوصی بگم . شماره حسابمم بهتون می دم که خوای نکرده عذاب وجدان نگیرید.
همین ساعتا بود که دلستر خوردیم ...!!!
به نام خدای مهربون
سلام .
خوبین انشاءالله؟ منم خویم شکر خدا ...
پست این دفعم با همیشه یه کم فرق می کنه ... بخونید تا متوجه بشید ...
این دفعه می خوام از یه دوست قدیمی بگم .از یه دوست که هم اسم خودمه و با 1 روز تفاوت تو به دنیا اومدنمون . دوستی که فقط یه روز از من بزرگتره.
هیچ وقت یادم نمیره اون روزهای دبستان که با هم بودیم. اون روزای راهنمایی حتی اون روزای دبیرستان ...مگه میشه آدم اون خاطراتش با دوستاش یادش بره ... اون شیطنتای دخترونه تو راهنمایی...
روزایی که من و زهرا با هم تصمیم گرفتیم که تغییر رشته بدیم و من از انسانی و زهرا از ریاضی بریم گرافیک . الان که یاد اون روزا میافتم به خودم میگم چه پشتکاری داشتیم اون موقع . چقدر ذوق داشتیم که با هم هنر رو دوست داریم و تنها نیستیم ...
یادش بخیر روزایی که با هم از این آموزش پرورش می رفتیم اون آموزش پرورش ... چقدر حرص خوردیم از دست بعضی ها و وقتی یکی کارمون رو راه مینداخت چقدر ذوق میکردیم و ازش کلی تشکر می کردیم . چقدر صحنه های تلخ و شیرین دیدم با هم . و چقدر با هم گریه کردیم سر تغییر رشته ... یادش بخیر ... یادمه یه بار سر همین کارای اداری و امضاء گرفتن ها رفتیم پیش یه آقایی که برامون امضاء کنه و تائیدیه بده برای هنرستان که ثبت نام مون کنن . برای کامل شدن مدارک باید می بردیم پیش یه آقای دیگه و دوباره پیش همین آقای اولی .
دو طبقه رفتیم بالا که امضای اولی رو به راحتی گرفتیم . دوباره دو طبقه اومدیم پائین برای امضای دومی . وقتی می خواست امضاء کنه کلی غر زد و هی می گفت بر خط تر از این نبود ببرین پیشش ؟ اما من و زهرا اون لحظه نفهمیدیم چرا یه آدم به همکار خودش اینقدر بد و بیراه می گه..؟؟!! وقتی رفتیم برای امضای آخر متوجه شدیم که چرا یه آدم به همکار خودش اینقدر بد و بیراه میگه ... امضای اول و آخر با یه آقای جانباز بود . و این خیلی دردناک بود برای ما...
اما با اون همه اتفاقایی که افتاد زهرا دیپلم ریاضی رو گرفت و کنکور داد و گرافیک قبول شد . من هم رفتم هنرستان و بعدش هم که می دونید ...
همین باعث شد که رابطمون با هم کم بشه . اما بی خبر نبودیم از هم .زهرا ازدواج کرد .
گذشت ...
گذشت...
گذشت...
هفته ی پیش رفتم پیش زهرا ( خونه ی پدرش ) . اصلا باورم نمی شد که زهرا بچه شو بغل کرده و داره ارومش می کنه ... یعنی این همون زهراست ؟ همون زهرایی که یه روزی دوست من تو مدرسه بود ... چقدر بزرگ شده بود . حتی خودشم باورش نمی شد که الان دیگه مامان شده و مسولیت سنگینی داره . باورم نمی شد اما وقتی شروع کردیم با هم حرف زدن دیدم که چقدر مادر دل قشنگی داره .
زهرایی که اصلا دوست نداشت بیکار باشه و از وقتی یادمه میرفت سر کار . الان به خاطر پسرش که تازه 4 ماهشه از دانشگاه انصراف داده بود . اما عاشقانه دانشگاه رو گذاشت کنار به قصد ادامه دادنش در آینده . چقدر لذت بردم وقتی دیدم دوست دوران مدرسه ی من به خاطر مادر شدن از همه چی حاضره بگذره . حتی از اون همه سختی برای انتحاب رشته . از سر کار رفتن .
چقدر از سختی های مادر شدن گفت و من چقدر نمی فهمیدم . اما فهمیدم که الکی نیست که بهشت زیر پای مادره ... که چرا از دامن زن مرد به معراج می رسه این که چرا هیچ کس به اندازه ی مادر دلسوز آدم نمی تونه باشه این که باید به مادر احترام گذاشت و نباید دلش رو شکست اینکه مادر فدای بچشه همیشه و از این بابت ناراحت نیست و هزار دلیل منطقی و عاطفی دیگه که تمومی ندارن .
دوست دارم از این به بعد بتونم اون جوری که مامانم میخواد باشم . به شما هم توصیه می کنم .
برام دعا کنید براتون دعا میکنم .
قدر عزیزان تون رو بدونید .
یا علی ع
بسم رب الشهداء والصدیقین
وداع دلداران نمی شود آسان
ولی خداحافظ ...
ولی خداحافظ ...
خدا لعنت کنه هر کی باعث و بانی این جنایات شده... از اولی و... تا آخری ... الهی آمین
...............
ذوالجناحا... عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را چرخی بزن بنگر سوار ما چه شد؟؟؟؟....
هموز وقتش نشده ؟...
دعا..
یا علی ع
بسم رب الحسین ع
عصر یک جمعه ی دلگیر ، دلم گفت بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است ؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است ؟ دل عشق ترک خورد ؛ گل زخم نمک خورد ؛ زمین مرد ؛ زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد ، زمین مرد ، خداوند گواه است ، دلم چشم به راه است ؛ و در حسرت یک پلک نگاه است ؛ ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه برسد کاش به جایی ؛ برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه ی دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ، تو کجایی گل نرگس ؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم ، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عذا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه ! بیا ، صاحب این بیرق و این پرچم این مجلس و این روضه و این بزم تویی ، آجرک الله ! عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده ، خاکستر پرپر شده ، همراه نسیم سحری روی پر فُطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی ، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی ؛ به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ، نِگَهَم خواب ندارد قلمم گوشه ی دفتر ، غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد ... تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی ، شده ام باز هوایی...
گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم ، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است ، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است ؛ عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است ، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ؛ ولی حیف که ارباب(( قتیل العبرات )) است ؛ ولی حیف که ارباب (( اسیر الکربات)) است ؛ ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی ، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که ((الشّمرُ...)) خدایا چه بگویم که (( شکستند سبو را و بریدند))...
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی ، تو خود کرب و بلایی ؛ قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی ، تو کجایی... تو کجایی...
شاعر : سید حمید رضا برقعی / طوفان واژه ها
التماس دعا ... اگر...
یا علی ع
بسم رب الحسین ع
سلام
شرمنده ی اشکان پاکت هستم ... شرمنده ام...
همین
یا علی ع
به نام الله
سلام....
ایشاالله که همتون خوب باشید...
نمی دونم چرا به روز نمی کنم یا وقتی به روز می کنم که سه ساعت بعدش امتحان نیم ترم دارم ... می تونید اسمشو بذارید رگ سیدی ( همون خون سردی )
خوب... سالگرد ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) و روز ملی ازدواج رو به همه ی دوست داران اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین ) تبریک می گم ... به یه سریا هم تسلیت میگم ایشالله خدا مراد دل هم رو بده
خوب ... دیشب خیلی ها عقد کردن خیلی ها هم عروسی . انشاءالله که اسمن مراسمشونو ننداخته باشن برا همچین روزی و توی عمل هم مثل همون ازدواج آسمونی مراسم رو بگیرن ... آدم یه چیزایی میشنوه فلان سالن تو فلان منطقه برای هر نفر مهمنون نود هزار تومن پول میگیره...!!!! به نظر شما چقدر دوام میاره این ازدواج ؟؟ ممکنه تا آخرش خوب باشه اما مگر فقط رضایت ما و مهمونا شرطه؟ خدا رو خوش میاد ؟؟؟ شاید به خاطر همین مسائله که آمار طلاق تو خانواده های مذهبی هر روز در حال افزایشه...آخه چرااااا ؟؟؟؟ طلاق عرش خدا رو به لرزه در میاره... چرا؟؟؟
بگذریم ... خدا همه مونو هدایت کنه ....
چند وقته خیلی از اسمم خوشم میاد .قبلنم دوسش داشتم ولی نه مثل الان . خدا رو شکر که مامان بابام اسممو گذاشتن زهرا...
دست بابام در نکنه ..آخه مامانم می گه می خواستم بذارم مریم اما خدا رو شکر دو تا مریم داشتیم تو اقوام و ارحام نزدیک.
*******************************
یه روایت خوندم تو کتاب کلبه ی احزان ( مرحوم حاج شیخ عباس قمی ره) ، چون برا خودم جدید و جالب بود گفتم شمارم بی نصیب نذارم ...
تیترش مهرورزی حضرت فاطمه (س) نسبت به فرزندان بود . روایتی به نقل از مرحوم شیخ صدوق و به فرمایش امام صادق(ع) نوشته شده:
حضرت صادق (ع) فرمودند: (( بر هیچ کس روا نیست که هم زمان دو همسر از فرزندان فاطمه (س) را داشته باشد ، چون حضرتش از این امر آگاه و دل آزرده می گردد.)) حمّاد می پرسد: آیا از این کار با خبر می شوند؟امام صادق(ع) فرمودند:(( به خدا سوگند ، آری))....
شنیده بودین؟
به نظرم این آگاهی و دل آزردگی مادر فقط شامل حال سادات نمی شه و برای تمام شیعه صحت داره ...
************************************************
برام خیلی دعا کنید .
یا زهرای علی (س)(ع)
به نام الله
سلام
اول از همه ی کسایی که این چند وقت به وبلاگم سر زدن و با مطلب تکراری مواجه شدن معذرت می خوام . باید حق دوستان رو ادا می کردم اما شروع ماه مبارک رمضان و ترم جدید دانشگاه همانا و پر شدن وقتم همانا ... البته کلاسام تا ساعت شش هستن ولی می آم خونه ... امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف الصور...الهی آمین
البته همه ی این حرفایی که زدم بهانه بود ... بیشتر دلم می خواست با مطلب جدید به روز کنم . چندین بار اومدم به روز کنم هر بار یه درد دل با آقا امام زمان (عج )، هر بار از یه اتفاق یا بعضی حوادثی که اطرافم می افتاد دلم به درد می اومد. آخر سر به خودم گفتم مطلب در باره ی آقا امام زمان (عج)خوبه ولی مطلبی که از دل باشه یعنی از ته دل ،از سویدای وجود . نه مطلبی که با دیدن گناه یا انجامش یا شنیدن روضه به سر زبان بیاد مطلبی که اگر تو بهشت دنیا هم باشم و مسرور دل خواننده رو به دست بیاره یا بهتره بگم در شان آقا امام زمان (عج) باشه ...
تا این جایی که خوندید ربطی به عنوان لینک نداشت اما از این به بعد رو توجه کنید :
خیلی حرفا می شنویم از خیلی مرام ها و شان ها و از خیلی آدم های مختلف و گاهی متوجه نمی شیم که اون کسی که این حرف رو زده منظورش چی بوده . شاید خیلی اوقات تکرار هم بکنیم نا خواسته ...
بشنویم :
یک : یکی دزدی کرده . دلیل : رفیق ناباب ( رفیق از واژه هایی هست که از فرقه ی کمونیست وارد زبان عامیانه ما شده!!! ) نظر مردم : خدا لعنتش کنه... خدا هدایتش کنه اگر نمی شه به سزای اعمالش برسه... لابد نداشته یا .... بنده خدا شاید ناخواسته مرتکب شده...
دو : یکی آدم بی نظم و ترتیبیه . همکاراش تو محل کار : بنده خدا.... آخی... دلم براش می سوزه حتی نمی تونه یه کار کوچیک رو درست انجام بده...
سه : وقتی چیزی نمی دونی ، یکی بهت نمیگه : راستشو بگو یا فکر کردی من نمی فهمم که میدونی قضیه چیه ؟ حتما باید بگه خودتو نزن به کوچه علی چپ... !!!
به نظر شما چرا نمیگه : خودتو نزن به کوچه مثلا عُمر چپ ؟
چهار: سر کلاس موسیقی ( درس پیش دانشگاهی هنر !) شاگرد : استاد یه سوال داشتم می شه بگید برای استفاده از این نُت از کدوم کلید ها باید استفاده کرد؟ استاد: خودت بگو..!
شاگرد ... شاگرد : کلید فا خط سوم ؟ استاد: عباس آقا.... نخیر ، کلید سل خط اول ...
***************************
به نظر شما چه تفکری می تونه پشت این باشه ؟
چرا همیشه به آدم های نادرست و سطح پایین از نظر اعتقادی که دلمون براشون میسوزه و از سر ترحم بهشون میگیم بنده خدا ؟
مگه بنده خدا کم ارزش داره که آوردیمش پایین ؟
اصلا مگه بنده ی خدا بودن کار سهلیه که به هر کسی بشه گفت بنده ی خدا . بنده ی خدا نیازی به ترحم من و مثل من نداره . بی نیازه از غیر خدا و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) .
خوش به حال کسی که بنده ی واقعی خدا باشه . یه بنده خدایی می گفت: اگر بعد از اعتکاف بمونی تو مسجد خیلی نمی تونی استفاده کنی . ولی این سه روز هر چقدر هم بد باشه لذت بخشه .چرا ؟ چون امر خداست ...چون گفته این سه روز... یعنی بندگی در ذات انسان که منشا خدایی داره نه منشا حیوانی.
حتی اونی که پول نداره اگر بنده باشه نمی ذاره کسی متوجه بشه .چون یاد گرفته فقط جلوی یک نفر خم بشه . چون می دونه اونی که روزی می ده خداست نه بند ش.
ساده از پیش بعضی واژه ها رد نشیم...
ای خدا...
هر کسی یه کلکسیونی داره برای خودش ... کلکسیون دل ما هم شهدا هستن...خدا ما رو با کلکسیون هامون محشور کن ...
الهی آمین
*****************
_خدا اون زمان رو نرسونه که ارزش هامون رو کم بدونیم . زمانی که هم وطن های زردشتی و ... اسم اولادشون رو بذارن عباس ، ولی خودمون بذاریم آناهیتا و امثال اون...
_ و اما چرا این عکس رو انتخاب کردم؟
معنی : ابا عبدالله : پدر عبدالله ( بنده ی خدا ) . ولی امام حسین (ع) پسری به نام عبدالله نداشتند که کنیه ی ابا عبدالله رو بگیرند . پس معنی خیلی بنده بودن رو می ده .
بندگی یعنی امام حسین (ع) . یعنی دشمن به روی سینه ولی در حال شکر کردن ربّ.
_ کوه های بزرگ پر از چشمه اند و دل های بزرک پر از اشک _امام علی علیه السلام
التماس دعای فرج ...
یا مهدی زهرای علی .ع.س.ع
به نام خدای مهدی عج
ماه رمضان آمد و دلدار نیامد....
آقا جان... یادم می آد بچه که بودم ، کار بدی اگر انجام می دادم ، مادرم دعوام می کرد یا زیر چشمی بهم نگاه می کرد ، می رفتم تو بغل خودش و بلند گریه می کردم ... چون هیچ جایی امن تر پیدا نمی کردم .
همین وقتا بود که می ترسیدم از مادرم جدا شم . احساس می کردم اگر تمام دنیا اگر باهام مهربون باشن ، بازم امنیت ندارم پیش اونا ... فقط مادرم رو می خواستم...
هر چی بزرگ تر می شم سرّ این موضوع برام آشکار تر می شه ...
از تمام واژه های مهربانی و محبت و عشق و فدا شدن و بزرگ واری می رسم به واژه ی مادر ... و هر وقت دنبال تجزیه ی واژه ی مادر می گردم ، چیزی به ذهنم نمی رسه به جز از خود گذشتگی و مهر و خود فراموشی و...
آقا نمی دونم چرا هر وقت می خوام برا شما بنویسم ، انگار دستم رو کیبرد واژه ی مادر رو تایپ می کنه...
شاید سر ّ این رو هم بعدا بفهمم...
شاید.....
........................................................
شاید مسمار در مقدمه ی گوشواره و انگشتر عقیق بود... ؟......
شاید این خواست شماست که *کل یوم فاطمیه* باشد...؟
اما چه عشقی بین شما و مادر است که مادر بعد از هزار و ... سال تنها شما را زائر حرم مظلوم خویش می داند..؟
حرم ِ مظلوم ِ مادر....
کاش اجازه دهی تحقق یافتن این متن رو ببینیم ...
به زودی در کنار ساختمان نیمه کاره در مدینه تابلوی ، زیر را می بینیم :
پروژه : حرم مطهر حضرت زهرا (س)
کار فرما : حضرت ولی الله الاعظم (ع)
مساحت وسعت دل شیعیان....
ماه رمضان آمد و دلدار نیامد....
تعجیل در ظهور مهدی فاطمه (عج) (س) صلوات
یا علی (ع)
بسم رب الشهدا
باید به روز می کردم اما ......
:::::::::::::::::::::::::::یا من اسمه دواء و ذکره شفاء::::::::::::::::::::::::
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
متاسفانه ساعتی پیش با خبر شدیم خانواده برادر عزیزمان محمد کمالی( وبلاگ حریم یاس) در راه برگشت از مشهد مقدس دچار سانحه شدند و الان مادر گرامیشان به همراه برادر 12 ساله و خواهرزاده 5 سالشون در کما هستند.
عاجزانه تقاضامندیم برای سلامتی خانواده این دوست و برادرعزیزمان دعا بفرمایین.
دست به دعا بر می داریم و از خداوند متعال، شفای همه مریضای اسلام و مخصوصا خانواده آقای کمالی را خواستاریم.
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»
وبلاگ (حریم یاس) http://www.harimeyas.ir
بدین منظور و با توجه به این موضوع که برکت دعاهای دسته جمعی به مراتب بیشتر است و موجب تسلی دل و اطمینان خاطر هرچه بیشتر برادرمان خواهد شد اقدام به برگزاری ختم قرآن و صلوات دسته جمعی برای بهبود هرچه سریع تر خانواده ی این بزرگوار نموده ایم، دوستان لطف کنند با نیت سلامتی امام زمان و بهبود حال خانواده ی آقای کمالی آمادگی خود را با گذاشتن نظر در قسمت نظرات وبلاگ یاران ناب (www.yaranenab.ir) اعلام کنند تا جزئی که باید بخوانند به آنها اطلاع داده شود.
علاوه بر این با مدد دوستان بر آن شدیم که فردا یعنی 27 رجب ( چهارشنبه 9مرداد) در هنگام اذان مغرب با قرائت دعای فرج و ختم 313 صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) و خانواده ی آقای کمالی همه با هم دست به دعا برداریم، انشالله که به زودی زود خبر سلامتی ایشان را دریافت کنیم. انشالله
دوستان لطفا سریع تر خبر دهید. تا ختم قرآن را آغاز کنیم.
توکل به خدا- یا زهرا س . یا مهدی عج
************************************
پ. ن ساعت ?? صبح ?/?/?? :مادر و داداش ?? ساله فوت کردن و برادر زاده تو کماست ...
دعا کنید...
یا الله...
یا مهدی عج
آقا جانم ... مهدی جانم.... امام زمانم....
سلامت میکنم...
جان به فدای غربت و تنهاییت ، اشک شیعه به فدای یک قطره اشک چشمان زهراییت...
آقا جان ! این هفته نیامدی ... دو هفته قبلش هم. اما هفته های بعد چه؟
وعده ی ما به کی آقا؟؟؟
آقا جان ! حال و هوای حوصله ابریست ، دل ها پریشان و دیده ها به خون نشسته...
چشمانمان خیس است...
مهدی جان... اگر شیعه غریب است ، اگر حجاب وعفاف نشانه ی ضعف است ،
اگر غیرت نشانه ی عقب ماندگی ست... و هزاران اگر دیگر ..
چون دستان ما هنوز گرمای وجودت راحس نکرده...
آقا جان! عاشورا ها و اربعین ها و فاطمیه ها می آیند و می روند و تو تنهایی ،
اگر مسمار در نبود و گل بین در و دیوار نمی شکست ،
ضجه های زینب هم نبود ... شهادت شش ماهه هم نبود ...
و اگر شهادت شش ماهه ی حسین نبود ،
شش ماهه های دیگر هم قربانی منفعت نمی شدند...
آقا جان ! خوب می دانی ،
فقط تو خوب می دانی که تنها آغوش مادر
و تنها صدای مادر و نگاه مادر است که کودکش را آرام می کند...
پس اکنون که آغوش مادر نیست ..محتاج قبرش هستیم...
تو که بیایی هزاران کودک مادرشان را بی نشان نمی خوانند ...
اما کدام مادر ؟
مادری که مادر توست...
مادری که مادر حسین (ع) است...
مادر حسن(ع) است...
حتی مادر پیامبر است...
و همسر علی(ع) ست...
و مادری که کوثر بهشت است...
اگر بی نشانی ها درد باشد ، بی نشانی مادر دردی بی درمان است که
تنها مرحمش ظهور توست و تنها طبیبش تو هستی ...
آقا جان! ... بیا....
بیا که درون این بیا گفتن ها ، هزاران بغض و دل شکسته نهفته است...
اللّهم عجّل لولیّک الفرج