آقا جانم ... مهدی جانم.... امام زمانم....
سلامت میکنم...
جان به فدای غربت و تنهاییت ، اشک شیعه به فدای یک قطره اشک چشمان زهراییت...
آقا جان ! این هفته نیامدی ... دو هفته قبلش هم. اما هفته های بعد چه؟
وعده ی ما به کی آقا؟؟؟
آقا جان ! حال و هوای حوصله ابریست ، دل ها پریشان و دیده ها به خون نشسته...
چشمانمان خیس است...
مهدی جان... اگر شیعه غریب است ، اگر حجاب وعفاف نشانه ی ضعف است ،
اگر غیرت نشانه ی عقب ماندگی ست... و هزاران اگر دیگر ..
چون دستان ما هنوز گرمای وجودت راحس نکرده...
آقا جان! عاشورا ها و اربعین ها و فاطمیه ها می آیند و می روند و تو تنهایی ،
اگر مسمار در نبود و گل بین در و دیوار نمی شکست ،
ضجه های زینب هم نبود ... شهادت شش ماهه هم نبود ...
و اگر شهادت شش ماهه ی حسین نبود ،
شش ماهه های دیگر هم قربانی منفعت نمی شدند...
آقا جان ! خوب می دانی ،
فقط تو خوب می دانی که تنها آغوش مادر
و تنها صدای مادر و نگاه مادر است که کودکش را آرام می کند...
پس اکنون که آغوش مادر نیست ..محتاج قبرش هستیم...
تو که بیایی هزاران کودک مادرشان را بی نشان نمی خوانند ...
اما کدام مادر ؟
مادری که مادر توست...
مادری که مادر حسین (ع) است...
مادر حسن(ع) است...
حتی مادر پیامبر است...
و همسر علی(ع) ست...
و مادری که کوثر بهشت است...
اگر بی نشانی ها درد باشد ، بی نشانی مادر دردی بی درمان است که
تنها مرحمش ظهور توست و تنها طبیبش تو هستی ...
آقا جان! ... بیا....
بیا که درون این بیا گفتن ها ، هزاران بغض و دل شکسته نهفته است...
اللّهم عجّل لولیّک الفرج