از روزی که خوندن
و نوشتن رو یاد گرفت ،کنارش امضاء کردن رو هم یاد گرفت .
روزی 5 بار امضاء میکرد.
و موقع امضاء کردن خیلی حواسش جمع بود که یه وقت
برا کس دیگه ای امضاء نکنه ...
به سن تکلیف که
رسید چند کیلومتری قم،دفتر یه آقای غریب رو امضاءکرد ..
از همون هفته هر
شب امضاشو بررسی می کرد با خط کش و پیستوله و هزار تا وسیله ی سنجش دیگه!!
اگه یه وقت امضاش
بد بود ، چون دل آقای غریب رو بدست بیاره ... نصف شبا هم برا تمرین امضاء بیدار می
شد...
دیگه همه ی
زندگیش پر از امضاء شده بود . جایی رو الکی امضاء نمی کرد .
بسم الله بالای صفحه براش کافی نبود...هر جا کلّ صفحه بسم الله بود رو
امضاء می کرد ...
امضاش هر چند سال یه بار تغیییر رنگ می داد. اول سفید بود حالا کم کم داشت سبز
می شد.
هیچ کسی رو به زور دعوت به امضاء نمی کرد ...
دیگه کم کم داشت وارد جامعه می شد .هر جا لازم بود امضاء کرد .امضاش دیگه سبز
سبز بود ...
دیگه از آروم نشستن خسته شده بود.
تا اینکه اعلام کردن کی بلده بهتر از همه امضاء کنه؟ و تا آخر عمر پای امضاش
بایسته؟
تمام بیست سال زندگیش اومد جلوی نظرش...
با خودش مرور می کرد ...
ایستاد.. سینش رو سپر کرد :
مگه بچه شیعه می شه امضاء کنه و پای امضاش نایسته؟ مگه می شه تو کشور شیعه باشی،
رهبرت شیعه ، مذهب کشورت شیعه ، پدر و مادرت شیعه ، ... بشنوی دارن یه زن یا
کودک ...
نه یه مرد شیعه ...نه مسلمون اهل سنّت... اصلا غیر مسلمون رو از زندگی محروم
می کنن...
آروم بشینی؟
به خدایی خدا اگه آروم بشینی شیعه نیستی.........
دستشو بالا برد . رفت جلو کنار بقیه امضاء کننده ها .
به قول همین اخراجی های لعنتی خودشون ! : حیدریم ....
از کل چیزایی که داشت ، یه قرآن ، یه مفاتیح و یه عقل درست و حسابی{+ یه دل
پاک و بی ریا}
با خودش برداشت و راهی سفر توی شهر شد
...گوشی نوکیا شو از پنجره ی اتوبوس پرت کرد بیرون ...
یاد خاطراتی که از جنگ شنیده بود افتاد ...
اونا قرآن و مفاتیح داشتن ، ما هم داریم... اونا عشق و عقل و با هم داشتن ، ما
هم جفتشو داریم ..
جهاد اونا تو میدون جنگ بود و جهاد ما توی برگه هایی که امضاء می کنیم ...
دشمن اونا از رو به روشون بود ، دشمن ما بینمون نفوذی شده!!!!.....
حالا که دیگه یا علی روگفته بود ، امضاش سرخ سرخ شده بود ... شبیه سرخی خون
شهید...
مثل بدن شهید بدنش از امضاهاش سرخ شده بود ...
بیدار شده بود ... دیگه بی هوا یا از روی عمد کوکا کولا رو با لذت نمی خورد و
با کفش های تیمبرلند
با لذت روی خاک وطنش راه نمی رفت ...
راستی تا حالا شده امضاء کنی و تا آخر عمر پاش وایسی؟
راستی امضای من و شما چه رنگیه؟
تا حالا رنگش عوض شده؟؟
راستی ...زنگ کدوم ساعت قراره
بیدارمون کنه؟؟ نکنه مثل کوکا کولا و تیمبرلند و نوکیا و....، ساعتش محصول اسراییل
باشه؟؟؟؟
یا علی