سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به بلایى سخت دچار است چندان به دعا نیاز ندارد تا بى بلایى که بلایش در انتظار است . [نهج البلاغه]
پوتین خاکی
 RSS 
 Atom 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 99367
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 9
........... درباره خودم ...........
پوتین خاکی
زهرا سادات
پوتین همان راه و صراط و منظور از خاکی بودن ،آلوده نبودن به بی ارزشی هاست ... عده ای پوتین خاکی به پا کردند و نتیجه اش پرواز شد ... الان که پوتین خاکی نیست چه باید کرد ؟ ایستاد یا به دنبال راه بود....؟

........... لوگوی خودم ...........
پوتین خاکی
........ پیوندهای روزانه........
امتداد [115]
خبر گذاری شیعه [106]
مرکز نشر اعتقادات [105]
خبر گذاری فارس [94]
جنبش عدالت خواه دانشجویی [134]
بررسی و نقد بهاییت [157]
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی [111]
دفتر حفظ و نشر آثار رهبری [72]
خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی [69]
همبستگی وبلاگنویسان مسلمان [90]
امت اسلامی [120]
تحریم کالاهای صهیونیستی [131]
خیمه(پخش مستقیم اماکن مقدس [71]
صور اسرافیل [128]
اینجا مسجدالاقصای ماست [129]
[آرشیو(22)]


..... دسته بندی یادداشت ها.....
بلاگ تا پلاک 2 . خداحافظی . مادر . عشق . دوست قدیمی .
............. بایگانی.............
دل نوشته های زهرا سادات

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
بچّه شهید (به یاد شهدا)
غریب روزگار یوسف زهرا
بچه های قلم
بی قرار
از پشت دوربین من
زندگی
آتش عشق
مادرانه
میدون مین
پری برای پریدن
عروج
مجاهد مجازی
به سپیدی یاس به سرخی خون
نور خدا
فدایی سید علی
بوی پیراهن یوسف
ثقلین
علی و دلنوشته هایش
حاصل اوقات
یادداشت های یک دیوانه
کربلای 6
سردار شهید حاج احمد کاظمی
مرصاد امروز
یه پوتین یه پلاک
مکتب عشق
جهاد مجازی
اسلام حقیقی
یادگار شلمچه
مجنون جامانده
ملکوتیان
یاران ناب
بر بال ملایک
بر بال ملائک
پوتین های خاکی
حسینیه
میدون مین
ساقی میکده
حاج آقا مسئله
شلمچه
بازمانده ی تنها
قاصدک های سوخته
صور اسرافیل
پرسه در خیال
عشق زلال
گل جنت
امام حسین علیه السّلام
حاج احمد متوسلیان
پاک دیده
مختش
انجمن شاعران
حریم یاس
رویش
تفحص
دیافه
خانه ای از تغزل
یا لثارات الحسین
افلاکیان
ورزش رزمی سبک *رزم ا نتظاران*
نسل سرخ
خاکریز سبز
طلبه ای که می گفت مرسی
کف العباس

......... لوگوی دوستان من .........























............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


  • گم شده ی پیدا شده...!!!

  • نویسنده : زهرا سادات:: 86/12/28:: 8:46 عصر
    کی میتونه منو پیده کنه ؟ من گم شدم ...

    آهای دوکوهه میدونی من کی ام ؟ من یه نسل سومی ام . اومدم پا رو جای قدمای شهدات بزارم . آهای دوکوهه تو هم مثل من  
     انتظار رو تو چشمای حاج احمد متوسّلیان میبینی؟ میدونی از ما نسل سومی ها چه انتظاری داره که اینجوری نگاهش آدمو آب میکنه؟
    راستی دو کوهه...میدونی حاج احمد کجاست ؟ خواستم وقتی پا روی خاکت میزارم حاجی رو زیارت کنم ولی انقدر جاش ناپیداست
    که توی خاک هم بغضت میگیره . نمی تونی حرف بزنی .. می تونی؟ شاید ما نامحرمیم؟

    شرهانی منو پیدا کن !!!! من بین هیاهوی بادو خاکت گم شدم .. راهو نشونم بده ..مسیر کجاست؟من گم شدم تو چرا اینقدر غریبی؟
    خون کدوم موجودی با خاکت مخلوط شده که اینچنین روایتگری میکنی؟

    اروند کنار سرزمین عشق و خون و استخوان ....!!!!سرزمین غربت کمکم کن .. دستم رو بگیر من یه نسل سومی ام.
    من از تهران اومدم از وسط رنگ وریا  از وسط خفتگان به ظاهر بیدار اومدم از اوج آسایش اومدم رو خاکت پا گذاشتم .
    اروند کنار چه سرِّی تو خاکته که منو شرمسار میکنه با کفش روش راه برم؟چرا تو این فکر نبودم که چادرم خاکی میشه؟
    شاید از چادر خاکی مادرم خجالت می کشیدم؟ آهای اروند کنار چند شهید رو  تو خودت کفن پوش کردی ؟ حتّی حاضر نیستی
    استخوان هاشون رو پس بدی؟خودشون خواستن مثل مادرشون بی نشون بمونن؟

    خوبی این جور جاها اینه که نیازی به زمان و دیدن نداره برا ی دریافت مطلب .بعد از چند سال هم اگه بیای می تونی با خاکش خوبگیری.

    و تو ای شلمچه.... من گم شدم .بین سیم خاردارات گم شدم .من بین خاک تن شهدات گم شدم . گفتم حتما کار خوبی کردم که
    شلمچه رام دادن اما اشتباه میکردم !!! این یه دعوت نامه از طرف شهداست .تازه دارم میفهمم کجای کارم .شلمچه تورو به مادر
    هجده ساله ی پهلو شکستم قسم میدم کمکم کن ...
    شلمچه  اگه برگردم تهران بگم شلمچه کجاست ؟ بگم به قدوم مبارک چه کسی متبرّک شده؟بگم خاکش اینقدر پاکه که فرشته ها بال شونو روش میکشن؟یا از تیکه تیکه شدن بچه ها بگم ؟شلمچه من با خاکت وضو گرفتم . این خاک همون بدن تیکه تیکه شهداست که اینجوری با دلت
    بازی میکنه ....خاک تو منو از همه برید .از همه کس دل کندم .
    پدرم ،مادرم،داداشام ،دوستام...... کاش هیچ وقت نمی دیدمت ،کاش خاکتو تو دستام لمس نمی کردم...
    اگه میدونستم آسمون اینجاست ،هیچ وقت برا موندن رو زمین حرص نمیخوردم.
    من ندیده عاشقت بودم حالا که دیدمت وظیفه ی سنگینی گذاشتی رو شونه هام . شلمچه من میرم ولی دلمو می زارم اینجا ،

    طلاییه ...طلاییه...طلاییه ...کربلا ...کربلا...کربلا...

                       * السّلام علیک یا اباالفضل العبّاس ... السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ..*
    طلاییه من هنوز خودمو پیدا نکردم! هنوز نمیدونم دارم کجا قدم میزارم . طلاییه ..همون جایی که هلی کوپتر پر از بدن مجروحین و شهدا
    رو تو هوا نشون گرفتنو و تا برسن به زمین هر تیکه یه گوشه......
    ولی تو میدونی هر تیکه متعلّق به کیه....
    طلاییه واقعا عجب طلاییه ...حالا میفهمم تو طلاییه آسمون به زمین چسبیده س .مرزی بینشون نمیبینی .
    خدایا خودت گفتی:**
    همه ی وعده هایی که به شما می دهند در آسمان است **(الذاریات22)
    طلاییه دستای خالی مو ببین ..بگو من کی ام؟ طلاییه سلام منو به عموم عبّاس برسون .
    راستی طلاییه کجایند آن شهیدان خدایی؟ بلا جویان دشت کربلایی؟

               *****
                تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی                    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
                                                                                                                                                *****
    دهلاویه سلام منو به عارفی که در بر گرفته بودی برسون . بهش بگو خیلی ها اومدن دیدن و دلشونو طلاییه و شلمچه و فکه جا گذاشتن .
    شاید بین سیم خاردارا!!و حالا هر کی برگشته شهر خودش دل تنگه ..شهید چمران این جوونای نسل سومی که هیچی از جنگ ندیدن
    دلشون بد جوری گیر کرده . دستامونو بگیر...

    سرزمین آوینی ..فکه ... مکه ... قربون قلمت سیّد چه زیبا گفتی: مکه برای شما ،فکه برای من.بالی نمی خواهم ،این پوتین های کهنه
    هم می توانند مرا به آسمان ببرند...
    و حالا تو مکه ی خودت آسمونی شدی،و من نسل سومی دنبال پوتین های کهنه و خاکی می گردم تا شاید راه آسمان رو نشونم بدن
    من توی تهران دنبال یه لباس خاکی ..یه چادر خاکی .. یه دل خاکی...اصلا خوش به حالتون .
    جنگ یه نسیمی بود...
    اومد شماهارو برد،بعضی هارو هم جا گذاشت و سهم ما نسل سومی ها از این نسیم شنیدن و ندیدن و ندیده عاشق شدن بود...
    همیشه بین عقل و عشق بین عارفان و متشرعان بحث و جدل بوده، اما این خاک چی درونش داره ؟چه خونی؟ کدوم گروه خونی؟
    چه سرّی داره این خاک؟چه اعتقاد محکمی سازنده ی این خاک هاست؟چه اشک هایی روی این خاک و این سرزمین ریخته شده
    که قدمگاه بهشتیان و امام زمان(عج) شده؟

    این تکه از زمین ،که که خون شهدا را به امانت گرفته تا روز قیامت پس دهدشان ،آن چنان هنر مندانه عقل و عشق را با هم در آمیخته که گویی دوباره عاشورا تکرار شده ...گویی سلاحشان شمشیر و نیزه و مقتل هایشان مقتل شهدای کربلاست ...

    و گم شدن من در این خاک ها،شروع پیدا شدنم است...

    و فقط یک سؤال در ذهن من مانده :

                                               بعد از شهدا
                                                   چه کردیم؟؟؟
    یا علی...


  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ